تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت....
شاعر این شعر حمید مصدق در تاریخ خرداد 1343 بوده.
این هم جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق:
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلــهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی،
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی که
باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است!
من به تو خندیدم
تا که باخنده ی خود
پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را…
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من
آرام آرام
حیرت و بغض نگاه تو
تکرار کنان،
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم:
«که چه می شد اگــر باغچه خانه ما سیب نداشت؟؟!!!»
پی نوشت۱:روز مادر رو به همه ی مادرا تبریک میگم ...(ببخشید دیر شد)
پی نوشت۲:وفات امام خمینی رو تسلیت میگم...
پی نوشت۳:قالب چطوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟